حرف دل
|
|
>چند شب پیش داشتم یه مطلبی می خوندم که خیلی به دلم نشست دلم نیومد ننویسم
مکالمه ای شیرین بین بنده و خدا در آغاز سلوک و در لیله الرغائب به حقیقت برو وبگو آمدم ،اگرگفتند اینجا چرا آمدی؟ بگو: به کجا روم وبه کدام در رو کنم ؟ این رَه است ودگردُوم رَه نیست اگر گفتند به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم: بَرضیافتخانه فیض نوالت منع نیست دَرگُشاده است وصَلادَرداده خوان انداخته اگر گفتند:تا بحال کجابودی؟ بگو: راه گم کرده بودم. اگر گفتند چی آوردی؟بگو اوّلا: دل شکسته که از شمانقل است: در کوی ماشکسته دلی می خَرَند و بس بازارخودفروشی ازآن سوی دیگراست وثانیا: جُز نداری نبُوَد مایه دارایی من طَمَع بخششم ازدَرگَه سُلطان من است وثالثا: الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان. اگر گفتند بیرونش کنید بگو: نمی رَوَم ز دیار شما به کشور دیگر برون کنید{م }ازاین دَر،دَرآیم از دَردیگر اگر گفتند: این جرأت را از که آموختی؟بگو از حِلم شما. اگر گفتند:قابلیت استفاضه نداری بگو:قابلیت را هم شما افاضه می فرمایید. باز اگر از تو اعراض نمودندبگو: به والله به بالله به تَالله به حق آیه نَصُرمِنَ الله که مو از دامنت دست بر نَدیرُم(ندارم) اگر کُشته شَوَم الحکم لِلّه اگر گفتند مُذنِبی(گنهکاری)،بگو اوّلا: شنیدم شما غفّارید وثانیا: من مَلَک(فرشته)نیستم آدم زاده ام نا کَرده گنَه دراین جهان کیست؟ بگو آنکس که گُنَه نکرده و زیست بگو من بَد کُنم وتوبَدمُکافات دَهی پس فرق میان من وتوچیست؟بگو اگرگفتند: این حرفها را ازکجایاد گرفتی؟ بگو: بلبل از فیض گُل آموخت سخن وَرنه نَبود این همه قول وغزل تَعبیه در مِنقارش اگر گفتند چه می خواهی؟بگو: جُز توما را هوای دیگر نیست جُزلقای تو هیچ در سر نیست
ازکتاب شریف هزارویک نکته،علّامه حسن زاده آملی
نوشته شده توسط : احسان
|
شنبه 86 اسفند 4 ساعت 6:47 عصر
نظرات ديگران [ نظر]
|
|
|